پرسش: در کشور اسلامزدۀ ما ازدواج دختربچه ها از طرق مختلفی از جمله مراسم 9 سالگی دختران در مدارس و خطبه های ملایان به شدت مورد تشویق و تبلیغ قرار میگیرد. فکر نمیکنید مطلبی در این مورد منتشر بکنید؟
پاسخ: موضوع تجاوز شرعی به دختر بچه ها تازه نیست، بلکه از دورۀ رسول تا به امروز همیشه بخشی از تعلیمات غیر قابل تعطیل اسلامیان و بنیادگرایان اسلامی را تشکیل داده و میدهد. فکر میکنم توضیحات ولو خلاصۀ کتاب “زن در گرداب شریعت” تحت عنوان “ازدواج در دورۀ خردسالی” به پرسش شما پاسخ بدهد. (ص 324-314)
ازدواج در دوره خردسالی
روایتی ساختگی، پیامی دلخواه
اشاره ای به این بخش از کتاب “زن در گرداب شریعت” صفحه 314
علی شریعتی وقتی به سن ازدواج زن ایده آلی خود اشاره میکند از روایت های گوناگون سخن میراند.
– فاطمه کوچکترین طفل خانه بود. طفولیتش در طوفان گذشت. میلاد وی مورد اختلاف است. طبری و ابن اسحق و سیره ابن حشام سال پنجم پیش از بعثت را نقل کرده اند. و مروج الذهب مسعودی برعکس سال پنجم پس از بعثت را و یعقوبی میانه را گرفته اما نه دقیق. میگوید: “پس از نزول وحی”.
براین مبنا بر اساس اعتقاد شیعیان، از جمله خود این عالم شیعه (شریعتی)، فاطمه در زمان ازدواج حدودا 9 سال یا کمتر داشت. اما شریعتی نمیخواهد این موضوع را در جمع جوانان و دختران تهران آن زمان مطرخ کند و آنانی که در هوای فاطمه وار شدن هستند را بترساند و از خود براند…..
….. این است که وقت تعریف داستان ازدواج فاطمه، عقیده شیعیان در مورد سن این خانم را به کنار می نهد و به کوتاهی قید میکند: “پس علی چرا خاموش است؟ بیست و پنج سال از سنش میگذرد و فاطمه نیز هنگامش رسیده است، نه سال یا نوزده سال؟”
این بیان دوگانه “نه سال یا نوزده سال” چه معنی میدهد؟ بالاخره از نظر او که یک عالم شیعه بود، کدامیک از این ارقام درست است؟ شریعتی به این سوال مستقیما و صریح پاسخ نمی دهد، ولی در لفافه و با بکار بردن عبارت “فاطمه نیز هنگامش رسیده است، نه سال یا نوزده سال”،
هم پیام میدهد که ازدواج در سن 9 سالگی اسلامی، شرعی و درست است و کودکان دختری که نه سالشان شده است وقت ازدواجشان رسیده است و به قول شریعت خواهان امروزی به تکلیف رسیده اند و هم خود رااز خطر درگیری با افکار حاکم بر جامعه شهری تهران که ازدواج کودکی و خردسالی را نفی میکردند، میرهاند.
….
در این قسمت از کتاب همچنین میخوانیم:
از عایشه نقل میشود، “در سن 7 سالگی به عقد پیغمبر در آمدم …برای هرچه بیشتر چاق شدن مادرم بطور دائم به من خرما میخوراند…. روزی پیغمبر به خانه ما آمد. من در ننوئی نشسته بودم… مادرم مرا از ننو پائین آورد…. صورتم را با آب شست، آنگاه مرا کشید و برد. چون به نزدیک در رسیدم مرا نگهداشت تا کمی آرام شدم. آنگاه به درون رفتم. پیغمبر خدا در اتاق ما بر تختی نشسته بود….. و مردان و زنان برفتند و پیغمبر در خانه ام با من زفاف کرد … من آن وقت نه سال داشتم”.
برای خواندن همه این بخش روی لینک زیر کلیک کنید:
خوشحال میشویم که پرسشها و نظریات خود را برای ما بفرستید